بقعه مبارك: قطعهاى معين از وادى مقدسِ طُوى كه نداى الهى، نخستين بار از آنجا به گوش موسى(عليه السلام)رسيد
بُقعه از ريشه (ب ـ ق ـ ع) و در لغت به معناى قطعهاى از زمين[116] و نيز قطعه زمينى است كه به سبب تفاوت در رنگ، شكل و... از زمينهاى همجوار، متمايز است.[117] «بقعه مباركه» به معناى قطعه زمينى متبرّك و بابركت است. اين عنوان فقط يك بار و با «ال» در گزارش مربوط به مكان و چگونگى بعثت حضرت موسى(عليه السلام)آمده است؛ هنگامى كه موسى*(عليه السلام) از مدين عازم مصر بود، شبانه آتشى از جانب طور سينا ديد و براى كسب آگاهى در اين باره يا آوردن شعلهاى از آتش بهسوى آن روانه شد. (قصص/28،29 و نيز نمل/27،7) هنگامى كه نزد آتش رسيد از كرانه راستِ «وادى* مقدس» و از ميان درختى ندا داده شد كه اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان: «فَلَمّا اَتـها نودِىَ مِن شـطِىِ الوادِ الاَيمَنِ فِى البُقعَةِ المُبـرَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ اَن يـموسى اِنّى اَنَا اللّهُ رَبُّ العــلَمين» . (قصص/28،30) در همين جا بود كه خداوند با دادن معجزه عصا و يد بيضا حضرت موسى(عليه السلام) را به پيامبرى برگزيد و به سوى فرعونيان روانه كرد. (قصص/28،31ـ32) اين گزارش هرچند به شكلى متفاوت، در سورههاى طه/20، 10 ـ 24؛ نمل/27،8 ـ 12 و نازعات /79، 16 ـ 17 نيز آمده است. در دو مورد از آيات، مكانى كه نداى الهى در آن به گوش موسى(عليه السلام)رسيد، «وادى مقدس طُوى» خوانده شده است. (طه/20،11 ـ 12؛ نازعات/79، 16) وادى ياد شده، جلگهاى است در جنوب صحراى سينا و نزديك كوه طور با آب و هوايى خوش و انبوهى از درختان زيتون[118] (=>وادى مقدس)، بر اين اساس گروهى از مفسران، بقعه مباركه و وادى مقدس طوى را كه همان «وادى ايمن» است يكى دانستهاند[119]؛ اما ظاهر آيه مورد بحث (قصص/28،30) كه بقعه مباركه و وادى ايمن را جداگانه آورده است نشان مىدهد كه آن دو دقيقاً يكى نيستند. در مقابل، شمارى نيز بقعه مباركه را قطعه مشخصى از كوه طور، در كرانه راستِ وادى مقدس، جايى كه درخت ياد شده در آن قرار داشت مىدانند.[120] اين ديدگاه با ظاهر آيه ياد شده سازگار و به وسيله ظاهر آيه «فَلَمّا جاءَها نودِىَ اَن بورِكَ مَن فِىالنّارِ ومَن حَولَها» (نمل/27،8) قابل تأييد است.[121] كوه طور و در نتيجه بقعه مباركه، همچنين درّه طُوى كه از آن به وادى مقدس و ايمن نيز تعبير شده است در جنوب صحراى سينا قرار دارد.[122] چون هنگام رفتن به مصر از سوى مدين، دره ياد شده در سمت راست كوه* طور قرار دارد از آن به وادى ايمن ياد شده است.[123]درباره علت مبارك خواندن بقعه ياد شده، اغلب مفسّران شيعه[124] و سنى[125] برآناند كه سخن گفتن خدا با موسى(عليه السلام) در آنجا و گزينش وى به رسالت، سبب آن است، زيرا زمينهساز خير و بركت فراوانى براى بشر شد. در مقابل، برخى وجود انبوهى از درختان و ميوهها را مايه بركت و مباركى بقعه ياد شده دانستهاند[126]؛ اما با توجه به آيه8 نمل/27 و نيز سياق آيه مورد استناد (قصص/28،30) ديدگاه نخست درست است[127]، زيرا اصولا در يك نظام اعتقاد توحيدى، تقدس و تبرك مكانها و زمانها اغلب به سبب حوادث دينى است كه در آنها روى داده يا مناسكى است كه در آن انجام مىپذيرد.[128] مبارك خواندن مواردى چون خانه خدا (آلعمران/3، 96)، قرآن (انعام/6، 92، 155)، اطراف مسجد الاقصى (اسراء/17،1) و شب قدر (دخان/44،3) از سوى خداوند دقيقاً برهمين اساس است. يادكرد مدفن امامان شيعه در برخى زيارتنامهها به عنوان «بقعه مباركه» بهمعناى مكانى متبرك نيز مىتواند مؤيد اين معنا باشد.[129]
افزون بر تفاسير، در منابع روايى شيعه نيز از بقعه مباركه ياد شده است؛ در برخى احاديث، پرسش يكى از عالمان يهود از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)درباره 10 سخنى كه خداوند در بقعه مباركه به موسى گفت گزارش شده است.[130] برخى ديگر، «شاطى الوادى الايمن» را به فرات و بقعه مباركه را به كربلا تأويل كردهاند.[131] اين تأويل برخلاف صريح آيه است و مفسران شيعه نيز بدان توجهى نكردهاند.
منابع
الاختصاص؛ ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم، ابى السعود؛ الامالى، صدوق؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير الجلالين؛ التفسير الكبير؛ تهذيب الاحكام؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ زاد المسير فى علم التفسير؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ كامل الزيارات؛ كتاب المزار؛ لسان العرب؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ معجم البلدان؛ الميزان فى تفسير القرآن.حسن حيدرى و بخش اديان
[116]. الصحاح، ج3، ص1187؛ المصباح، ص57، «بقع».
[117]. ترتيب العين، ص9؛ لسان العرب، ج1، ص462؛ التحقيق، ج1، ص314، «بقع».
[118]. مجمع البيان، ج7، ص392؛ بحارالانوار، ج87، ص111؛ التحقيق، ج5، ص292.
[119]. مجمعالبيان، ج7، ص392؛ روحالمعانى، مج11، ج20، ص109.
[120]. جامع البيان، مج11، ج20، ص88؛ ر. ك: تفسير بيضاوى، ج3، ص302؛ الميزان، ج16، ص32.
[121]. تفسير بيضاوى، ج3، ص272؛ تفسير ابى السعود، ج4، ص187.
[122]. التحقيق، ج1، ص314؛ ج7، ص135.
[123]. معجم البلدان، ج3، ص269؛ لسان العرب، ج8، ص232.
[124]. التبيان، ج8، ص146؛ مجمع البيان، ج7، ص392؛ الميزان، ج16، ص32.
[125]. زادالمسير، ج6، ص218؛ التفسير الكبير، ج23، ص244؛ تفسير الجلالين، ص512.
[126]. ر. ك: مجمعالبيان، ج7، ص392.
[127]. مجمع البيان، ج7، ص392.
[128]. الميزان، ج14، ص137ـ138.
[129]. المزار، ص23؛ بحارالانوار، ج97، ص160ـ161؛ ج98، ص128؛ ج107، ص152.
[130]. الامالى، ص254؛ الاختصاص، ص33.
[131]. كامل الزيارات، ص109؛ تهذيب، ج6، ص44؛ بحارالانوار، ج13، ص25.